وبسایت ادبی هنری فلسفی

بریده نوشته

صدای شرق شرق همگون قطره های باران بر کف آسفالت کدر و غبار گرفته خیابان،با بوی نم

لطیفی که آدم را مست می کرد، باز هم همان صحنه ی کلیشه ای و تکراری که استارت

نوشته های زوری درهم و بی پایان من برای گیرآوردن یک سوژه بود را رقم می زد.

ولی این بار یک فرقی با دفعه های قبل داشت ، و آن هم اینکه پشت این صحنه ی کلیشه ای

رمانتیک، یک حس بود.

بدنم مور مور می شد.

به یاد فیلم طالع نحس افتادم.

جایی که صلیب عمودی از فراز کلیسا بر فرق سر کشیش فرود آمدو او را به زمین دوخت.

و تازگی آن فضای کلیشه ای در این بود که ، نحوه ی مرگ کشیش در فیلم را به من

القا می کرد.

ولی این بار ، با فوجی از نیزه ها سروکار داشتم نه یکی.

و این حس لذیذ دردناک، در عین بی سوژگی الهام بخش این چند خط شد.

هر چند که در این چند خط هم ، ابزارنگرانه به استقبال یک دوزخ بی پایان و بی هدف

مثل بعضی از نوشته های نصفه نیمه ام می رفتم ، ولی بالاخره بعضی مواقع انسان

برای فرار از مخمصه باید قلم را بردارد و شروع به نوشتن کند تا اندکی از التهاب درونی

و به نوعی تهوع سارتری نجات پیدا کند ، ولی فقط اندکی.(88/12/11)





بریده هایی از (قمارباز،راهبه،ورادیو) همینگوی


مذهب ، تریاک توده هاست.

موسیقی ، تریاک توده هاست.

اقتصاد ، تریاک توده هاست.

میهن پرستی ایتالیایی گونه و آلمانی گونه ، تریاک توده هاست.

نان ، تریاک توده هاست.

آمیزش جنسی ، تریاک بعصضی از توده هاست.

مشروب ، تریاک توده هاست.

رادیو ، تریاک توده هاست.

قمار ، تریاک توده هاست.

جاه طلبی ، تریاک توده هاست.

آموزش و پرورش ، تریاک توده هاست.

آقای فریزر فکر کرد : انقلاب ، تریاک نیست.انقلاب ، پالایش است.

انقلاب ، جذبه ایست که تنها ، بیدادگری می تواند به آن تداوم بدهد.

تریاک ها به درد دوران قبل و بعد از انقلاب می خورند.

داشت خوب فکر می کرد. بیش از حد خوب فکر می کرد.(88/12/17)11:30 صبح




بریده ای از سنگ صبور(شاهکار چوبک)


حالا که آبها از آسیاب افتاده ، معلوم شده که تمام این شمشیر زنی ها و آدم کشی ها

و مثل شتر فحل خرناس کشیدنها و تمدن واژگون کردنها ،

برای به نوا رساندن پایین تنه ها بوده.




گزارش تخلف
بعدی